صفحه نخست | طراح قالب | خروجی وبلاگ
  برخورد منفعتی!
 یارو تو اتوبوس کبریت میخواسته به بغلی میگه اسمت چیه ؟یوسف ...      به به شغلت چیه؟ زنبوردار      به به،          کجا میری؟ -       اهواز                عجب جایی،          کبریت داری؟    -نه…..   نه و نکمه،  با اون اسمت،  پدرسگ پشه باز،  تو این گرما سگ میره  اهوا ز که  تو  میری  شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے   شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


طنز اجتماعی
نویسنده : علیرضـــــــــــا | ساعت 4:24 عصر روز چهارشنبه 90/5/26
نظر | لینک ثابت

  امان از این اصفهانیا!
یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته کنار خیابون گریه میکنه.

جلو میره و میگه چی شده عزیزم ،

پسر بچه میگه سکه 25 تومانی ام را گم کرده ام.

مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این25 تومانی مال تو!

باز هم به گریه کردن ادامه میده ،

مرد میپرسه دیگه چیه ؟

بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان 50 تومن پول داشتم .


طنز اجتماعی
نویسنده : علیرضـــــــــــا | ساعت 4:24 عصر روز چهارشنبه 90/5/26
نظر | لینک ثابت

  درمان بی نظیر شوهر آزاری!
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !


طنز اجتماعی
نویسنده : علیرضـــــــــــا | ساعت 4:24 عصر روز چهارشنبه 90/5/26
نظر | لینک ثابت

  یه شب من و همسرم
یک شب که من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی که احتمال وقوع هر حادثه ای هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یک دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام که بغلم کنی.

بهش گفتم آخه چراااا؟


و خانم اون جوابی رو که هر مردی رو به در و دیوار می‌کوبونه بهم داد:

تو اصلاً به احساسات من به عنوان یک زن توجه نداری و فقط به فکر رابطه‌ی فیزیکی ما هستی!

و بعد در پاسخ به چشم‌های من که از حدقه داشت در می‌اومد اضافه کرد:

تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی که توی رختواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟

خوب واضح و مبرهن بود که اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم با افسردگی

 

بقیه در ادامه مطلب ...!


طنز اجتماعی
نویسنده : علیرضـــــــــــا | ساعت 4:24 عصر روز چهارشنبه 90/5/26
نظر | لینک ثابت